رفتار در گروههای كوچك
مترجم: علی محمّد كاردان
مبادله یا انتقال معانی و بالاخص، مبادله از راه زبان بیدرنگ تعامل میان اشخاص را در ذهن مجسم می سازد. مثلاً شما با من حرف می زنید، یا به من جواب می دهید و من به جواب شما پاسخ می گویم و هرگاه شخص ثالثی حاضر باشد او نیز بی درنگ در گفت و شنود ما دخالت می كند. مثال دیگر این تعامل، رفتار بازیكنان است: به این معنی كه هر شركت كننده به ضربات دیگران یا حریفان خود و احیاناً به همبازی یا همبازیهای خود توجه دارد و در عین حال آنان را وادار می كند خود را با او سازگار كنند.
با اینهمه، می توان تصور كرد كه در مبادله ی الفاظ یا ضربات، نوعی قرارداد كه ممكن است ضمنی هم باشد، در اصل تعامل وجود دارد كه به ما تكلیف یا لااقل تلقین می كند كه افعال یكدیگر (یعنی شما با من و من با شما) را با هم تطبیق دهیم. لكن به آسانی می توان نشان داد كه در درون گروه های كوچك تعامل ها تنها پدیدارهائی از نوع قرارداد نیستند. و این نكته ای است كه فی المثل از مشاهده ای برمی آید كه در یكی از كارخانه های ساختن ابزار برقی درباره ی پنج كارگر مأمور سواركردن قطعات رابط تلفن به عمل آمده است. در این كارخانه كار «كارگاه تجربی سوار كردن قطعات رابط» در ظرف پنج سال نشان داد كه در برخی از مراحل مهم كار، میان بازده روزانه ی كار زنان كارگر همبستگی های زیادی وجود دارد. بعبارت دیگر، از راه تجزیه و تحلیل آماری و نه مشاهده معمولی معلوم شد كه در تغییرات نظم (ریتم) كار فردی در گروه نوعی توازی وجود دارد و جریان چنان است كه گوئی زنان كارگر كه سرعت كارشان به صورت فردی متفاوت است در بعضی از لحظات توافق می كنند كه تندتر یا كندتر كار كنند تا كارشان با یكدیگر هماهنگ شود در حالی كه چنین قرارداد و توافقی بهیچوجه وجود نداشت و این پدیداری غیر ارادی بود كه حتی شعور صریح افراد از آن بی خبر بود (1).
رفتارهای گروهی به عنوان موضوع تحقیق از همان آغاز به وجود آمدن روان شناسی اجتماعی در این علم مطرح شد؛ و احتمالاً در این زمینه بود كه روان شناسی اجتماعی به همت دانشمندانی مانند بینه و مود (2) و آلپورت و برای ابداع و اعمال فنون عینی تحقیق نخستین كوششهای خود را متمركز ساخت. و پس از آنكه در این زمینه قدمهای كوچكی در آغاز برداشته شد، تحقیقات به شدت رو بفزونی گذاشت. كتابنامه ای كه با 1407 عنوان در سال 1954 تألیف شده است نشان می دهد كه در حالی كه در آغاز قرن در این زمینه یك كتاب در سال منتشر می شد، در این تاریخ به سه عنوان در هفته رسید، و درسهای دانشگاهی مربوط به گروههای كوچك در ایالات متحده ی آمریكا به عدد 200 بالغ شد (3). باری، مطالعه ی گروههای كوچك تنها فصلی عادی از فصول روان شناسی اجتماعی آنهم به دلیل حجم آن نیست بلكه دارای تاریخ و فنون و روح و آرمان و نیز مكتب خاصی است. پیش از مطالعه ی مسائل رفتار در این گروهها، كسب نظر كلی درباره ی آنها ضروری است.
1- مطالعات درباره ی گروههای كوچك
در سال 1935، داشیل در ضمن گزارش تحقیقات خود به انتشار نظر كلی درباره ی پژوهشهائی كه پیش از او درباره ی رفتار در گروههای كوچك به عمل آمده بود پرداخت (4). تصویری كه از این تألیف به دست می آید و در كتابهای بسیاری كه در همین زمان منتشر شده (5) است نیز نقل گردیده بسیار جالب توجه است زیرا با تصویری كه در آثار بعدی بدست داده شده است كاملاً فرق دارد. یكی از مفاهیم اساسی كه ناشی از فكر آلپورت (1924) است، مفهوم «تسهیل یا آسان سازی اجتماعی» است و منظور این است كه وضع گروهی، مستقل از جنبه های رقابت آمیز، بر رفتار افراد اثر تحریضی دارد (چنانكه انسان همراه با دیگران بیش از زمانی كه تنهاست می خورد و می آشامد). البته گروه موجب توقف در حركات نیز می شود كه باید زمان و چگونگی آن را روشن ساخت. از طرف دیگر، باید فرآیند تقلید و تلقین را كه در آن زمان مفاهیم اساسی روان شناسی اجتماعی بود نیز مطالعه كرد. باری، در آن دوره آنچه اساساً افكار را به خود مشغول می داشت از این قرار بود: آیا نتیجه كار گروهها از فرد متوسطی كه عضو آنهاست بیشتر است یا نه؟دورنمای روان شناسی اجتماعی بیست سال پس از این تاریخ كاملاً متفاوت است (6). در این دوره بیشتر روی ساخت گروهها و چگونگی كار آنها و نیز مسائل مربوط به اعتبار و اقتدار (7) تأكید می شود. زمینه ظهور این اشتغالات فكری را جریانهای مستقل گوناگونی فراهم كرد كه با تحقیق داشیل همزمان بود. از جمله و مخصوصاً می توان از تحقیقات روان شناسی و جامعه شناسی صنعتی كه در وسترن الكتریك (8) به عمل آمد و نیز تحقیقات جامعه سنجی مورنو و هلن ژنینگز و جنبش فكریی كه با كورت لوین و طرفداری او از تصور پدیدارهای روانی و اجتماعی به صورت میدان نیروها (9) آغاز شد و نیز بینش قدیمتر یعنی بینش صوری گئورك زیمل فیلسوف و جامعه شناس آلمانی كه برخی از دانشمندان معاصر دست كم به عنوان الگو (نه مأخذ) از آن طرفداری می كنند، نام برد (10).
با این تعداد معرف می توان تا حدی در میان علاقه های متنوعی كه متخصصان از خود نشان می دهد راه خود را پیدا كرد. مثلاً به نظر بیلز گروه كوچك تصویر كوچكی از منظومه ی اجتماعی است و می توان به پیروی از راهی كه زیمل سعی می كرد طی كند، فرایندهای تعامل و خواص منظومه های اجتماعی را از راه تجزیه و تحلیل منطقی و تجربی بیرون آورد (11). لوین و همكاران و جانشینان او به مطالعه ی «دینامیك گروه» و نیز انگیزه ها و نفوذها یعنی نیروی جاذبه ی گروه (12) یا نیروهائی كه افراد را در گروه نگاه می دارد، انواع اقتدار كه گروه را در اجرای كمابیش صحیح وظایف خود رهبری می كند و نیز اثرهائی كه هنگام گذر افراد از گروه بر آنها وارد می شود همت گماشتند.
جامعه سنجی (13) تا حد زیادی راه آسان دستیابی به مسأله ی مناسبات بین افراد را به صورت الفت ها و نفرت های آشكار هموار كرد. از این گذشته، از زمانی كه معلوم شده كه میزان محصول كار صنعتی تا حد زیادی به پدیدارهای گروهی بستگی دارد روان شناسی اجتماعی صنعتی نیز به مطالعه ی گروههای كوچك می پردازد. شاید گفتن اینكه این گرایش های گوناگون فهرست مكتب هائی است كه همگی به مطالعه ی گروههای كوچك می پردازند كار آسانی باشد. لكن واقعیت به این سادگی نیست. البته خصوصیاتی دیده می شود كه رنگ مكتب دارد. و اموری نظیر تفرقه ی نسبی میان نویسندگانی كه هر یك خود را به پیشكسوت و مقتدای خاص منتسب می كنند یا وجود مسلك هائی مانند «نظریه ی میدانها» یا فنونی مانند پرسشنامه و نمودار جامعه سنجی یا «منظومه ی انواع مشاهده» بیلز كه با اصرار جزمی بیان شده و رنگ فضل فروشی دارد؛ یا بكار بردن اصطلاحات درون گروهی كه فقط گروه خاصی آن را می فهمند و نیز گاه (هرچند به نحو استثنائی) بی اعتنائی تعمدی به فهرست كتابهای نویسنده ی دیگر را می توان به عنوان شاهد بر این مدعا ذكر كرد اما اولاً، این مكتب ها كاملاً از هم جدا نیستند: مثلاً بیلز در تعریف نقش در گروه مجبور شد از روش جامعه سنجی مدد جوید. ثانیاً نویسندگان بسیاری هستند كه نمی توان آنان را به هیچ یك از این نحله ها منتسب كرد. چنانكه همنز (14) و نظریه ی تعلق متقابل او (15) و نیز تیبو (16) و كلی (17) و نظریه ی آنان مربوط به تداعی ها كه بر اصالت نفع مبتنی است و همچنین كاتل و تحقیقات او درباره ی جنبه ی جامع و واحد یك گروه (18) كه مفهوم و فن تجزیه و تحلیل آن در حكم انتقال پژوهشهای وی بصورت تجزیه و تحلیل عوامل درباره ی شخصیت فردی به گروههاست، دارای چنین وضعی هستند (19). از اینرو در بحث مختصر توجه به اختلاف مكتبها به صورت تقسیمات اساسی نابجاست و بهتر این است كه تفاوت موضوع را راهنمای خود قرار داده از موضوع ساخت گروههای كوچك آغاز كنیم.
2- ساخت گروهها
هیچ یك از گروههای بشری هیچگاه به صورت كنار هم چیدن افراد نیست: بعبارت دیگر، میان این آحاد مناسبات معین و مشخصی وجود دارد و بنظر نمی رسد كه این مناسبات از پیش فقط همسان و قرینه ی یكدیگر باشند. و هنگامی كه ساخت گروه می گویند، در واقع به وضع مجموع این مناسبات نظر دارند. در گروههائی كه بنحو تصنعی برای هدف معینی تشكیل می شوند عالماً و عامداً ساخت خاصی از پیش معین می گردد و این وضعی است كه فی المثل در گروههای نظامی و گروههای صنعتی اتفاق می افتد و می توان آن را از روی طرح هندسی كه فی المثل صف آرائی یا آرایش یا نمودار سازمانی نامیده می شود به آسانی تصور كرد. حتی در این مورد و با در نظر گرفتن اینكه در این جا ساخت از پیش تعیین شده است و تقریباً هیچگاه منحصر به فرد نیست بلكه مضاعف است یعنی هم ساخت رهبری یا اقتدار است و هم ساخت كاركردی است، مسلم است كه كل شبكه ی مناسبات میان آحاد گروه در سازمان رسمی و حقوقی خلاصه نمی شود.در واقع، در هر گروه نوعی ساخت هیجانی وجود دارد و احتمالاً این مطلبی است كه در وهله ی اول به ذهن متبادر می شود. هرگروه میان اعضاء خود دارای مناسباتی است كه جنبه ی همدلی و تنفر و بی اعتنائی دارد. و از بعضی جهات، همین ساخت هیجانی است كه مورنو و پیروان او به تجسس درباره ی آن پرداخته اند. ابزار بررسی مورنو و پیروان او «تست جامعه سنجی» است و با این ابزار از یكایك افراد گروه می خواهند كه انتخابها و عدم انتخابهای خود را بیان كند. مثلاً از شخص سؤال می شود كه در گردشی كه روز یكشنبه ی آینده با عده ای خواهد كرد، با چه رفیق یا رفقائی مایل است همراه باشد؟ یا سئوال می شود كه چه رقیق یا رفقائی بیشتر مایل است همراه او نباشند؟ می توان مجموعه ی پاسخهائی را كه به این گونه سؤالها داده می شود با طرح یعنی همان «نمودار اجتماعی» مجسم كرد. این نمودار تصویری از ساخت هیجانی گروه را بدست می دهد، در این نمودار، برحسب مورد، فرد «ستاره» یعنی كسی كه همیشه انتخابهای مثبت به سوی او متوجه است و نیز افراد «جدا از دیگران» و افراد «مطرود» و «جفت های متعاون» با انتخابهای متقابل، و گروههائی به صورت «مثلث» یا «زنجیر» را كشف می كنند. و با مقایسه نمودارهای اجتماعی، به ساخت های اجتماعی دارای عناصر كاملاً بهم پیوسته و ساختهائی با روابط سست و نظایر آن پی می برند.
روش جامعه سنجی كه در اصل ساده است و فنونش از گردآوری وقایع و تجزیه و تحلیل مایه می گیرد، به صور گوناگونی كامل و سنجیده شده است. مثلاً علاوه بر جالب بودن این مطلب كه آیا فرد «الف» فرد «ب» را انتخاب یا طرد می كند، این نیز جالب است كه بدانیم آیا فرد «ب» توجه دارد به اینكه فرد «الف» او را انتخاب یا طرد كرد است. موكور به مطالعه ی پدیدار «آمپاتی» (20) یعنی آگاهی فرد از وضع روانی دیگران نسبت به خود و از این پیچیده تر، نحوه ی تصور فرد «الف» از توجهی كه فرد «ب» نسبت به وضع روانی او نسبت به خود دارد، پرداخته است (21).
لكن مناسبات میان فرد «الف» و فرد «ب» را می توان به نحو دیگری پیچیده تر كرد زیرا تنها فرد «الف» نیست كه فرد «ب» را انتخاب یا طرد می كند؛ فرد «الف» نیز برای «ب» فرصتی فراهم می كند تا درباره ی وضع رفتار دوستانه یا غیر دوستانه ی او (فرد «الف») نسبت به خود بیندیشد؛ همچنین فرد «ب» فرد «الف» را انتخاب یا طرد كرده از این راه به فرد «الف» فرصت می دهد كه درباره ی وضع روانی فرد «ب» نسبت به خود فكر كند. از این گذشته، ممكن است افراد «الف» و «ب» همدیگر را نه انتخاب كنند نه طرد و نیز هر یك از آنان فكر كند كه دیگری نه او را انتخاب كرده است و نه طرد. بنابراین، هر یك از این سه وضع روانی ممكن فرد «الف» نسبت به فرد «ب» با یكی از سه عقیده ی ممكن فرد «ب» و یا با یكی از سه وضع روانی ممكن فرد «ب» و یا با یكی از سه عقیده ی ممكن فرد «الف» می پیوندد و به این ترتیب، هشت امكان ارتباط میان دو فرد «الف» و «ب» بدست می آید (22).
این نوع مناسبات تجانس روحی كه جامعه سنجی به مطالعه ی آن پرداخته است فقط یكی از جنبه های ساخت گروههاست. جنبه ی دیگر آن شبكه ی مبادله خبر یا مبادله معانی است. در نمودار سازمانی صنعتی یا نظامی، سازمان مقرر جهت سندیت و اقتدار و تعلق را دنبال می كند بعبارت دیگر، فرمانها از بالا صادر و پراكنده و از هم دور می شوند و گزارشها از پائین به جریان افتاده و به هم نزدیك می شوند. این وضع «هرمی» یكی از سازمان های متعدد ممكن نظیر سازمان دایره ای و خطی و شعاعی و ... است. باولاس نشان داده است كه این وضع ها قابل عملیات ریاضی است و می توان آنها را به صورت آزمایش درآورده از راه آن فرضیه های مختلف را امتحان كرد. آنچه مخصوصاً مشاهده می شود این است كه اشكالی كه تمركز را میسر می سازد (مانند شكل خطی و شعاعی) صحت و سرعت بالاتری را در كار موجب می شود و شاغل این موقعیت را به صورت رهبر درمی آورد لكن نارضائی كسانی را سبب می شود كه در پیرامون مركز قرار دارند (23). لكن هرگاه ساخت مبادله معانی مراتب متقابلاً در جریان این مبادله اثر می گذارد. در گروه عاری از سلسله مراتب انتقادهای شخصی غالباً مبادله می شود اما در گروههائی كه در آنها سلسله مراتب وجود دارد، آنان كه مقامهای بالا را اشغال می كنند كمتر مشكلات شخصی خود را به دیگران می گویند و دیگران نیز بیشتر پیامهائی را كه با وظیفه ی گروه رابطه ای ندارد منتقل می كنند. خلاصه، وضع به صورتی است كه گوئی وجود سلسله مراتب از جریان محتویات انتقال و مبادله ای كه ممكن است حفظ یا احراز مقام بالائی را مختل سازد جلوگیری می كند (24).
بنابراین، منظومه ی مبادله یا انتقال معانی خواه به صورت علت و خواه به صورت معلول، با جنبه ی دیگری از ساخت یعنی مقام ها و نقش ها در ارتباط است. در اینجا باید دو نظرگاه یعنی نظرگاه قشربندی و نظرگاه فرق گذاری را از هم متمایز ساخت. این دو نظر در سازمانی رسمی با تفاوت میان سازمان ترتبی و سازمان كاركردی مطابقت دارد. در واقع، این دو نظرگاه غالباً تفكیك ناپذیرند و هر رتبه عموماً وظایفی را موجب می شود و هر وظیفه یا كاركردی شامل رتبه ای است. محققان نیز در گروههای مختلف وضعیت یا مقام های معینی را مشخص كرده اند. مثلاً دیدیم موره نو به مقام هائی نظیر مقام فرد «ستاره» یا «دورافتاده» یا «مطرود» قائل می شود. در دسته های كودكان نیز مقامهائی نظیر فرد رهبر ولوده و نازك نارنجی و خودستا و فرد كم عقلی كه دیگران او را دست می اندازند دیده می شود (25). در كارگاه صنعتی نیز مقام هائی نظیر وضع فرد قانون شكن و متقلب و خبركش و آقامنش به چشم می خورد (26). افراد بر اثر اشغال این موقعیت های گوناگون، كامیابی های مختلفی بدست می آورند، كه در اخلاق و میزان كارآئی و میل آنان به ماندن در گروه یا جداشدن از آن اثر می گذارد و روان شناسان بی شك به تأكید درباره ی این واقعیات متمایلند. با این همه باید میان وضع یا مقام های عمومی به صورتی كه از تجزیه و تحلیل جامعه سنجان برمی آید و بی شك در هر گروهی دیده می شود و مقام های خاص در گروههای معین نظیر «باند» یا دسته و كارگاه فرق گذاشت. به آسانی می توان دید كه گروهها گذشته از داشتن فرهنگ خاص شامل تفاوتهای از پیش مقرر شده و هنجارها و ارزشها و مناسك با جامعه ی وسیعتری هماهنگند و به چرخ های عام تری متصل می شوند. از اینرو، در یك كلام برخلاف آنچه بعضی مانند لوین مدعی هستند تبیین كاركرد اجتماعی و سازمان اجتماعی از روی پدیدارهای گروههای كوچك و مصنوعی درست نیست (27).
3- كاركرد گروههای كوچك
تعلق فرد به گروهی كوچك در سرنوشت او بی اثر نیست. به عبارت دیگر، چنانكه دوركیم در آغاز قرن بیستم خاطرنشان ساخته بود، این تعلق در وهله ی اول برای فرد منبع رضای خاطر و لذتهائی است (28) و از این گذشته، در لحظات دشوار پشتیبان او به شمار می رود چنانكه برای سرباز در بحبوحه ی جنگ چنین است (29). بعلاوه می توان گفت كه گروه فرد را می سازد و این كار با قراردادن فرد در برابر دیگران و برانگیختن او به این كه خود را به جای دیگران بگذارد و واداشتن او به این كه دیگران و ارزش آنان را درونی كند، صورت می گیرد (30).بنابراین، می توان انتظار داشت كه گروههای كوچك به نحو نسبتاً همسانی كار كنند و اعضاء آنها كم و بیش رفتار خود را با یكدیگر همسان سازند. مثلاً در زندگانی روزمره وقتی گروهی غذا سفارش می دهند، گرچه هر فرد برای خود خوراكهائی انتخاب می كند ولی در این انتخاب به صورت خوراكهای كه دیگران سفارش می دهند نیز توجه دارد. تحقیقات آزمایش نیز این نظر را تأیید می كنند. از سال 1921، مور مشاهده كرده بود كه عقیده ی اكثریت بسیاری از عقاید فرد را به رنگ خود در می آورد. در مطالعات بعدی شریف و آش و بو وارد و دانشمندان و بسیار دیگر، نیز در ضمن دقیق كردن فنون و مفاهیم و استنتاجات خود به مشاهده ی این مطلب مهم نائل شدند كه در هر گروه، داوری های فردی از داوری های اعضاء دیگر و در جهت نوعی همسان شدن، تأثیر می پذیرد (31).
حال ببینیم این واقعیت یعنی همسانی و همرنگی با دیگران در گروههای كوچك چگونه تبیین می شود؟ بیان این واقعیت با «فشار اجتماعی»، بازی با الفاظ است. فستینگر و همكاران محقق او روشن كرده اند كه میان میزان همرنگی و همبستگی افراد در گروه پیوندی وجود دارد. لكن باید دید آیا مفاهیم همرنگی و همبستگی دو مفهوم مستقل اند یا نه؟ باید از همه ی محققانی كه كوشیده اند راز این «تأثیر گروهها» را كشف كنند سپاسگزار بود. از یكسو، همسانی وضعهای نفسانی در گروه ممكن است نتیجه ی گفت و شنود میان اعضاء آن باشد كه به توافق منجر شده است (32). لوین با استفاده از تحقیقات مستقل و نیز تحقیقات خود نشان داده است كه برای ایجاد دگرگونی در وضع نفسانی افراد، گفت و شنود، فنی مؤثر و درست و بجاست (33). از سوی دیگر، مشاهده شده است كه در گروهها غالباً افرادی هستند كه بی آنكه حتماً رئیس باشند بنابر وظیفه ی رسمی یا عملاً مقبول گروه، مأموریت دارند دیگران را به احترام گذاشتن به «هنجارها» وادار سازند و عنداللزوم كسانی را كه از هنجارهای گروهی سرپیچی می كنند، مجازات كنند. به علاوه، این فشار هیچگاه مقاومت ناپذیر نیست و كسانی هستند كه سرانجام از همگامی و همرنگی با دیگران سرباز می زنند (34).
گروهها كارهایی را انجام می دهند یا بعبارت بهتر، در گروهها كارهائی انجام می گیرد؛ این كار ممكن است تولید صنعتی در كارگاه یا فعالیت جنگی در یك واحد نظامی ابتدائی یا حل «مسائل» به وسیله ی گروه تصنعی و كوچك آزمایشگاهی باشد. پس می توان تصور كرد كه افراد گروه سعی می كنند به هدفی نائل شوند و در این راه بهم نزدیك شوند و این همان حالتی است كه بقول پیروان نحله ی دینامیك گروه «جنبندگی گروه» (35) نامیده می شود. بدین نحو، در گروهها فعالیت های فرد به صورت «جنبشی» خاص دیده می شود كه به وظیفه ی گروه بستگی دارد. لكن فعالیت های گروه به همین جا ختم نمی شود و فعالیت های دیگری هست كه به حفظ گروه مدد می كند. از آن جمله است تشویق هائی كه فردی از فرد مجاور خود بعمل می آورد. و نیز فعالیت های دیگری كه از راه آزادساختن گرایش های پرخاشجویانه و به رسمیت شناختن هر فرد و منافع خاص او، نیازهای روانی افراد را ارضاء می كند. طرح تجزیه و تحلیل بیلز درست همین هدف را دنبال می كند یعنی می خواهد به مدد چنین مفاهیمی، به كنه كاركرد یا چگونگی عمل گروههای كوچك بحث برسد.
لكن گروهها كم و بیش خوب كار می كنند. یكی از مفاهیمی كه غالباً همراه با مفهوم سازمان برای تبیین مؤثر بودن یا نبودن گروهها بكار می رود مفهوم روحیه است. این مفهوم در روان شناسی نظامی و در كتب مربوط به رفتار افراد غیرنظامی هنگام جنگ و نیز در روان شناسی اجتماعی صنعتی دیده می شود (36). از سال 1942 یكی از محققان در روحیه مردم غیرنظامی هنگام جنگ، یازده عنصر از قبیل شناخت و تأیید هدف، اعتماد داشتن به پیروزی و به رهبر، توجه به وسعت و اهمیت وظیفه را استخراج كرده است (37). با این همه، دانیل كاتز با بررسیهای وسیع خود نشان داده است كه مفهوم روحیه هنگامی كه در مورد گروه كوچك صنعتی بكار می رود مفهوم مبهمی است و دارای چهار جنبه ی مستقل است و تنها یكی از آنها در واقع با بازده كار ارتباط داد و آن نه رضای خاطری است كه از ذات وظیفه به دست می آید و نه همانند شدن فرد یا كار و بار خویش است و نه حتی رضای خاطر مربوط به وضع مادی و مخصوصاً دستمزد است بلكه این جنبه فقط سربلندی و غرور ناشی از تعلق به گروه كار معینی است (38).
این نتیجه گیری كاتز طبعاً به مسأله ی همبستگی در گروهها برمی گردد. مفهوم همبستگی كه به شیوه ی شهودی روشن ولی از لحاظ تجربه و تحلیل مبهم و یا دست كم پیچیده است، همواره مورد توجه مكتب دینامیك گروه است. این مفهوم كه الهام بخش مشاهدات و تجارب ماهرانه ای است و غالباً به مفهوم «جاذب بودن گروه» و والانس (39) نیز تأویل می شود، مطالب اصلی نوعی فیزیك اجتماعی است كه خالی از فایده نیست (40).
4- اقتدار و رهبران
در پژوهشهای محققان متخصص در امر گروههای كوچك موضوع اقتدار و رهبری مقام مهمی دارد. لكن مراحل مختلف حیاتی بین الافراد و جمعی هر دو نشان دهنده ی پدیدارهای مربوط به اقتدار است و نمی توان مطالعات مربوط به این موضوع را به زمینه ی گروههای كوچك محدود كرد مگر آنكه از هرگونه قصد تعمیم صرف نظر كنیم. با این همه چون به صورت آشكار یا پنهان اصل همانندی میان گروههای محدود و جامعه ی كل لااقل پیوستگی میان آنها را می پذیرند در موارد بسیار به تعمیم می پردازند. و این تعمیم نخستین سرچشمه ی خلط مبحث است. گذشته از این، ابهام های دیگری نیز وجود دارد: از جمله هنگامی چنین ابهامی پیش می آید كه میان رهبرانی كه به صورت اجتماعی یا نهادی تعیین می شوند (مثلاً مهندس یا سركارگر در كارگاه) و می توان آنها را رهبران قانونی نامید و رهبران واقعی كه به گروهی كه در آغاز كار سازمان نیافته یا كم سازمان یافته است تحمیل می شوند یا گروه خود آنان را به رهبری انتخاب می كند، فرقی نمی گذارند. بهمین جهت، بعضی توانسته اند ثابت كنند كه نتایج مطالعات تجربی مربوط به خصائص روانی رهبران تقریباً متناقض است (41).از لحاظ كاركردی و ساختی و جامعه شناختی نیز میان رهبری و اقتدار در گروههای كوچك و جامعه كل تفاوتهائی وجود دارد. بعلاوه هرگاه بخواهیم طبیعت اقتدار و خصائص رهبران را درك كنیم، تمایز دیگری لازم می آید كه هنوز بسیار كلی و سطحی است، و آن این است كه باید رهبری مؤثر در اجرای وظیفه را كه بیشتر جنبه ی فنی دارد از رهبری كه متوجه حفظ گروه بعنوان گروه است متمایز دانست. این دو نوع رهبری گاه در یك تن جمع می شود؛ لكن همیشه این طور نیست و آثار ناشی از این دو وضع نیز متفاوت است. بعلاوه باید توجه داشت كه تمركز یا تقسیم وظایف رهبری در گروه، متغیر مستقلی نیست و به خصائص گروه و نیز ساخت وسیعتر جامعه ای كه منشأ هنجارها و فرهنگ گروه است، بستگی دارد.
از اینرو، تجارب ماهرانه ای كه بوسیله ی نحله ی لوین راجع به گروههای تصنعی در اوضاع و احوال «همرائی» (42) و «خودرائی» (43) یا «بی آئینی» (44) به عمل آمده احتمالاً دارای كلیت و عمومیت به آن حدی كه محققان این نحله خواسته اند به آن بدهند نیست (45). به طور بسیار كلی، غالباً چنین به نظر می رسد كه متخصصان گروههای كوچك در عین اینكه سعی می كنند مسائل عملی جامعه ای را حل كنند كه مایل است با حفظ بینش فرهی (46) نسبت به رهبر به انتخاب و تربیت معقول افراد نخبه ی خود بپردازد، در موضوع اقتدار از نوعی فلسفه معتقد به دموكراسی خیالی (47) الهام می گیرند.
لازارسفلد و كاتز در عادی ترین اوضاع كه در آن جنبه ی نهادی نفوذ شخصی ظاهراً به حداقل می رسد به مطالعه ی این موضوع پرداخته اند. به عبارت دیگر، در ضمن مطالعه ی مسائلی نظیر قبول رسوم نوظهور (مد) با كالاهای جدید با انتخاب فیلم سینمائی و یا عقاید مردم درباره ی تازه های زندگانی روزانه نفوذ شخصی را مورد تحقیق قرار داده و برخورده اند به این كه افرادی كه در این زمینه ها اقتدار عام داشته باشند، تقریباً وجود ندارند. در عوض در شرایط مربوط به موضوع مورد مطالعه از ده تن، چهار تن افراد پیرامون خود را تحت نفوذ قرار می دهند. مثلاً در زمینه ی رسم نوظهور جوانان و مخصوصاً زنان جوان مجرد بیش از همه نفوذ دارند؛ در مورد مسائل روز افرادی كه كهنسال ترند و مخصوصاً مردانی كه سنی از آنان گذشته است بیش از دیگران در افكار و عقاید اطرافیان خود اثر می گذارند. بنابراین، اقتداری كه صورت نهاد نگرفته است اندكی در همه جا- و نه تنها به صورت عمودی چنانكه گاهی تصور می كنند- اعمال می شود. جریان نفوذ از افراد ذینفع بكسانی كه نفعی ندارند منتقل نمی شود بلكه غالباً بدون این درجه بندی صورت می گیرد (48).
از سوی دیگر، هرگاه مواردی را در نظر بگیریم كه در آن بعكس اقتدار سازمان یافته است، می بینیم كه بعضی افراد از مقامات رهبری و قدرت اجتناب می ورزند در حالی كه عده ای دیگر با ولع در جستجوی آن هستند: اریك فرام و به تبع او روان شناسان دیگر وضع نفسانی نوع اول را مورد توجه قرار داده اند (49). در حالی كه لاسول نظریه ی جبرانی جستجوی قدرت برای قدرت را پیشنهاد كرده است. بر طبق این نظریه انتظار شخص از قدرت این است كه به مدد آن بر احساس حقارت خود غلبه كند (50). تحقیقاتی كه به سرعت و اختصار به آنها اشاره شد درخور بررسی مفصل است ولی همین مختصر تعدد جنبه های روان شناسی رهبری و اقتدار را به ذهن متبادر می سازد.
پینوشتها:
1- مشاهده ای كه به اختصار در اینجا گزارش شد، جزئی از مطالعات روان شناسی اجتماعی صنعتی است كه از سال 1927 بوسیله ی Western Electeric انجام شده است.
مخصوصاً رجوع شود به: T. N. Whitehead, Leadership in a free society, Harvard Uni press, 1939, id., The individual worker, 1938. 2vol.
در زبان فرانسه رجوع شود به: J. stoetzel, La psychologie collective dans la vie industrielle, prais, 1943, G. Friedmann, problèmes humains du machinisme industriel, paris, 1946, pp. 301-323.
2- Moede
3- رجوع شود به: Fred L. Strodtbeck et A. paul Hare, «Bibliography of samall group research from 1900 through 1953», Sociometry, 1945, 17. 107- 178, cf. F. L. Strodtbeck, «The case for the study of small group» Amer. social. Rev., 1954, 19, 651-657.
4- رجوع شود به: J. F. Dashiell, «Experimental studies of the influence of social situation on the behavior of individual human ac ults», in C. Murchison (ed), A Handbock of social psychology, Clark Uni. press, 1935, pp. 1307-1158.
5- مانند اثر زیر: Katz et Schauck, Social psychology, 1938, pp. 291-330.
6- مخصوصاً رجوع شود به: Dorwin Cartwright and Alvin Zander (ed). Group dynamics, 1953, A. paul Hare. Edgar F. Borgatta and Robert F. Bales (ed). small groups: studies in social interaction, N. Y., 1955, Michael J. olmsted, The small group, N. Y., 1959.
و نیز رجوع شود به: Gardner Lindzey (ed), Handbook of social psychology, 1954, 2vol. : H. W. Riecken and G. C. Homans, «psychological aspects of social structure», pp. 786-832, Harold H. Kelley and John W. Thibaut, «Exprimental studies of group problem solving and process», and E. F. Borgatta, «Sociometric measurement», pp. 405-448, Cecil A. Gibb, «Leadership» pp. 888-920.
8- Western Electric
9- آثار و سنوات اصلی و مبدائی به ترتیب بشرح زیر است:
Elton Mayo, The human problems of and industrial civilization, N. Y., 1933, 2e éd., 1949, J. L. Moreno, Who shall survive? Washington, 1934, Kurt Lewin Principles of topological psychology, N. Y., 1936.
10- رجوع شود به: Soziologie, Berlin, 1908
11- رجوع شود به: F. Bales, Interaction process analysis: a method for the study of small groups, Cambridge, Mass. Addison Welsey, 1950.
12- cohésion
13- sociométrie
14- Homans
15- interdépendance
16- Thibaut
17- Kelley
18- syntalié
19- رجوع شود به: Georges Homans, The humans group, N. Y., 1950, John W. Thibaut and Harold H. Kelley, The social psychology of groups, N. Y., 1959, Raymond B. Cattell, David R. Saunders and Glen F. Stice, «The dimensions of syntality in small groups», Hum, Relat., 1953, 6, 331-356, reproduit in Hare, Borgatta and Bales, , 1955, op. cit., pp. 305-330.
20- empathie
21- رجوع شود به: p. H. Maucorps et R. Bassoul, Empathie et connaissance d" autrui, paris, CNRS, 1960.
22- درباره ی «تجزیه و تحلیل مناسبات» رجوع شود به:
Renato Tagiuri, «Relational analysis: an extension of sociometric method with emphasis upon social percetion», Sociometry, 1925, 15, 91-104.
23- رجوع شود به: Alex Bavelas «Réseaux de communication au sein de groupes placés dans des conditions expérimentales du travail» in H. D. Lassvell et D. Lerner, Les sciences de la politique aux Etats- Unis trad fr., paris, 1950, pp. 185-198.
این اثر نخستین بار در سال 1950 منتشر شده و سپس چند بار دیگر به طبع رسیده است.
24- رجوع شود به: Harold H. Kelley, «Communication in experimentally created hirerarchies» Hum, Relat., 1951, 4, 39-56.
25- رجوع شود به: Frederick M. Thrasher, The Gang. Uni. of Chicago, 1927, repr. in Hare, Borgatta et Bales, 1955, op. cit, pp. 43-44.
26- رجوع شود به: F. J. Roethlisbeger and W.J. Dickson, Management and the worker, Cambridge, Harvard uni. paris, 1947, p. 522.
27- رجوع شود به: Kurt Lewin, Resolving social conflict, N. Y., 1948, pp. 72-73.
(این اثر پس از وفات لوین منتشر شده است. وی در سال 1945 از دنیا رفت).
28- رجوع شود به: Emile Durkheim, De la division du travail social, préface de la seconde édition, paris, 1902, pp. XVII-XVIII.
29- رجوع شود به: S. A. Stouffer, etc., The american soldier, princeton Uni. press. vol. II, 1943, pp. 130-131, et Edward A. Shils, «Primary groups in the american army», in Robert k. Merton and Paul F. LAzarfeld (ed), contiunutes in social research, 1950, pp. 17-39.
30- رجوع شود به: George H. Mead, Mind. self and society. uni. of Chicago perss, 1934, notamment pp. 162-164.
31- رجوع شود به: H. T. Moore, «The Comparative influence of majority and expert opinion on individual judgments», Amer. J. Psychol., 1921, 32, 116-20, M. Sherif The psychology of social norms, N. Y., 1936, XII-209., s.E. Asch, «studies in the principles of judgments and attitudes», J. (Soc), psychol., 1940, 12, 433-465, E. W. Bovard Jr., «Group structure and perception», J. abnorm. Soc. psychol., 10951, 46, 898-495.
32- رجوع شود به: Cartwright and zander (ed). Group dynamics, 1953, op. cit., pp. 190-222.
33- رجوع شود به: Kurt Lewin, «Group decision and social changes», in Y. M. Newcomb and E. L. Hartley (ed). Reading in social psychology, N. Y. 1947, pp. 330-334.
و نیز می توان به كتاب زیر كه به زبان فرانسوی است رجوع كرد:
K. Lewin, psychologie dynamique, morceaux choisis, paris, P.U. F. 2959, pp. 228-282, Spécialement pp. 275-280.
34- رجوع شود به: Cartwright and zander op. cit., pp. 140-141-144.
35- locomotion du groupe
36- رجوع شود به: F. Columelli et s. Moscovici, «Le moral de l"entreprise», Bull. C. E. R. p. 1957, 6, 204-215.
37- رجوع شود به: John Harding, «The measurment of civilian morale», in Hadley Cantril (ed)., Gauging public opinion, Princeton Uni press, 1944, pp. 233-258.
38- رجوع شود به: Daniel Katz, «Morale and motivation in industry», in Current trends in industrial psychology, 1943, pp. 145-171, cf. pp. 160-163.
39- valence.
40- رجوع شود به: Cartwright et Zander. op.cit. pp. 73-87.
41- رجوع شود به: C. Bird, Social psychology, N. Y., 1940, XIII. 546 p, R. M. Stogdill, «personal factors associated with leadership: a survey of the literature», J. psychol., 1948, 25, 35-71.
42- démocratique
43- autoritaire
44- anarchique
45- رجوع شود به: Ronald Lippitt and Ralph K. White, «An experimental study of leadership and group life», in Newcomb and Hartley (ed). Reading in social psychology, 1947, op. cit., pp. 315-330, id «leader behavior and member reaction in three «social climates», in Cartwright and Zander, 1953, op. cit., pp. 585-611.
همچنین ر. ك به بحث در كتاب François Boussicaud, Esquisse d" une théorie de l"autorité, paris, 1961.
46- charismatique
47- utopique
48- رجوع شود به: Elihu Katz and Paul F. Lazarsfeld, Personal influence, 1955, pp. 321-334.
49- رجوع شود به: Erich Fromm, The fear of freedom, London, 1942.
50- رجوع شود به: Harold D. Lasswell, Power and personality, N. Y. 1948, pp. 39 sq.
استوتزل، ژان؛ (1374)، روان شناسی اجتماعی، ترجمه ی علی محمّد کاردان، تهران: موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ ششم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}